آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (2024)

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (1)

منبع تصویر، Moniro Ravanipour

اطلاعات مقاله
  • نویسنده, بی‌تا ملکوتی
  • شغل, روزنامه‌نگار و منتقد فرهنگی هنری

مجموعه داستان «سرخپوست تنها»، آخرین مجموعه داستان منیرو روانی‌پور، نویسنده مطرح و پرکار ایرانی است که سال ۱۴۰۰ خورشیدی، توسط خود او در گوگل پلی منتشر شده است؛ مجموعه‌ای از ۶ داستان نه چندان کوتاه که در هر کدام از روایت‌ها، یک شخصیت زن، با تمام گذشته تاریک و پر از زخم‌اش در برابر آیینه‌ی آینده ایستاده و از اینکه از اشتباهات، ضعف‌ها و قدرت‌هایش بگوید، ابایی ندارد.

«سرخپوست تنها» شامل شش داستان است: به نام‌های «زن عراقی»، «تمام روزت با من گذشت»، «چشمان چموش جاشووا»، «این حلزون است یا اژدها»، «صحنه‌ی آخر» و «نیلوفر مرداب».

خانم روانی‌پور در مقدمه کتاب نوشته است: «کتاب سرخپوست تنها، در زمانه‌ای آماده چاپ می‌شود که ارواح خسته‌ی کشته شدگان جنگ در خوزستان، تشنه، خون گریه می‌کنند. همزمان صدها شخصیت داستانی اعدام شده توسط سانسور، در ذهن من به خیابان‌ها می‌ریزند تا در کنار تشنه‌گانِ جان به لب رسیده، فریاد بزنند.»

آنطور که خانم روانی‌پور به آن اشاره می‌کند طرح برخی از این داستان‌ها از ۲۰ سال پیش با او بوده‌اند تا سرانجام هر کدام را در گوشه‌ای از دنیا به پایان رسانده است.

ساختن زندگی، جایی فراتر از مرزهای وطن

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (2)

منبع تصویر، Moniro Ravanipour

«زن عراقی»، روایت زنی ایرانی است که به روح و جان و تن‌اش تجاوز شده، از کشور خود رانده شده، در لس‌آنجلس بی‌خانمانی کشیده و حالا به دنبال دوستی با یک زوج لهستانی است که خود آنها در زمان کمونیست‌ها از لهستان فرار کرده و به آمریکا آمده‌اند.

Skip مطالب پیشنهادی and continue reading

مطالب پیشنهادی

  • اشعار بکتاش آبتین؛ بافته‌هایی از عشق و آزادی بر دیواره‌هایی از مرگ و خون

  • امید فلاح آزاد؛ راوی قصه‌های تلخ بهائیان در ایران و سرگیجه‌های هویتی مهاجران در آمریکا

  • درگذشت احمدرضا احمدی، شاعری که از «عطر رمانتیک» فرار می‌کرد

  • موسیقی اعتراض‌های ایران؛ اثر منتخب رعنا فرحان: «برای…» ساخته شروین حاجی‌پور

End of مطالب پیشنهادی

زن عراقی نماد تمام زنانی است که در جامعه مردسالارانه و دیکتاتور زده، چاره‌ای جز اینکه زندگی را در جایی دیگر فراتر از مرزهای وطن خود بسازند، ندارند.

خانم روانی‌پور فارغ از پرده پوشی‌های معمول روایتی و زبانی، مرزهای خودسانسوری را درنوردیده و به روایتی تازه از داستان زن شرقی-خاورمیانه‌ای یا حتی جهان وطنی رسیده است؛ دیدگاهی که برخاسته از شعار او و گروه‌ ادبی‌اش «کولی‌ها»ست: «حرف‌های نزده بزن، کارهای نکرده بکن».

گروه «کولی‌ها» از سه دهه قبل، وقتی خانم روانی پور هنوز در ایران اقامت داشت، شکل گرفت و بعد از مهاجرت او به آمریکا، به صورت جدی و هدفمند ادامه یافت.

زنان خط شکن و پیش‌بینی جنبش «زن، زندگی، آزادی»

در مجموعه داستان «سرخپوست تنها»، زنان شخصیت‌هایی بی‌پروا و هنجارشکن دارند و در یک حرکت دائمی هستند که گاه این حرکت، ذهنی اما رو به جلوست.

این زنان یادآور دیگر شخصیت‌های زنی است که توسط خانم منیرو روانی‌پور نوشته شده‌اند. به عنوان مثال در مجموعه داستان نازلی هم، چنین شخصیت‌های زنی که از خط قرمزهای جامعه می‌گذرند، حضور داشتند.

حالا در مجموعه داستان زنان سرخپوست، این زنان به شکل رادیکال‌تری نفس می‌کشند. زن‌هایی که نسبت به اشتباهات خود آگاه‌اند اما در عین حال از تجربه کردن و حتی شکست خوردن نمی‌ترسند و حتی از بیان کردن اشتباهاتشان.

این همان اتفاقی است که در دهه‌های اخیر از جانب زنان شاهد بوده‌ایم و در یک سال اخیر به عریان‌ترین شکل ممکن در میان زنان ایرانی در ایران می‌بینیم. در اعتراضات و مبارزات آنها و فریاد زدن و طلب کردن حقوق‌شان.

آیا خانم روانی‌پور در این مجموعه داستان جدید خود و حتی در بسیاری دیگر از آثار قدیمی‌ترش، عملکرد دختران امروز و وقایع اخیر را پیش‌بینی کرده بود؟ خودش معتقد است که پیش‌بینی طغیان را در همان مجموعه داستان اولش، «کنیزو» کرده است.

او در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: «طغیان از همان داستان کنیزو شروع شد. دختربچه‌ای که با یک فاحشه دوست می‌شود. بعد رسید به کولی کنار آتش. دخترکولی که بکارتش را ازدست ‌دهد اما به جای اینکه برود تهران و فاحشه شود، به جستجوی عشقش، می‌رود و نقاش ‌می‌شود. این کار یک منتقد است که بگوید آیا سرانجام این زن‌ها، زن‌های نترس و یاغی و درعین حال زجردیده در داستا‌‌ن‌های من به اینجا می رسیده یا نه؟ در «شب‌های شورانگیز»، مریم، قهرمان داستان، روسری‌اش را می اندازد توی مستراح و سیفون می‌کشد. روسری می رود جایی که متعلق به آن است، خلا.»

منیرو روانی‌پور به انتخاب انسان و نوع نگاه او به حقایق تاریخی اشاره کرده و معتقد است که شخصیت‌های داستانی می‌توانند باعث جریان‌های اجتماعی شوند:

«درست است که ما با جباریت هولناک تاریخی روبرو هستیم، ولی درنهایت انتخاب نگاه ما، با خود ماست. من قربان صدقه آدم ضعیف نمی‌روم. دلم هم برایش نمی سوزد. کسی که نتواند خشتک دنیا را روی سرش بکشد و سرنوشت خودش را عوض کند را هم دوست ندارم. قربانی، بی‌قربانی. اما بالاخره همه این شخصیت‌ها وداستان‌ها، زمینه‌ساز طغیان فردی و اجتماعیی می‌شوند. کار داستان این است و تعریف من ازداستان این است، اما داستان زیرپوستی عمل می‌کند.»

مبارزه با جهالت سنتی تا جهالت مدرن

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (3)

منبع تصویر، Moniro Ravanipour

منیرو روانی‌پور در آثار خود از همان آغاز به آداب و سنن توجه خاصی نشان داده و با دقتی هنرمندانه از آنها در ساختن دنیای داستانی خود بهره برده است. چه در مجموعه داستان «کنیزو» و چه در رمان «اهل غرق» و چه در دیگر آثارش، از سویی از آداب و سنن منطقه جنوب ایران برای ساختن فضا و شخصیت‌ها سود جسته و از سوی دیگر به نوعی به جهالت‌های ریشه‌دار که اغلب مذهبی‌اند پرداخته است.

خانم روانی‌پور همچنین در آثارش به سنت‌های زن ستیزانه، مثل آزمون بکارت در داستان «سنگهای شیطان» و یا کودک همسری در داستان «گلپر» پرداخته و در روایت‌های داستانی خود با آنها مبارزه کرده است. او حتی در مجموعه داستان آخرش «سرخپوست تنها»، انگار با نوعی جهالت مدرن مبارزه می‌کند.

در داستان «زن عراقی»، راوی مجبور است برای انتقام از مرد لهستانی که رقیب او در دوستی با زوج کهنسال شده، به خرافات متوسل شود و در خانه دوستان لهستانی‌اش از سوزاندن زاغ واسفند برای یافتن عامل بدبختی در زندگی آنها استفاده کند. در حالیکه اعتقاد به خرافات، خود او را در دام می‌اندازد.

آیا ادبیات می‌تواند آگاهی جمعی را افزایش دهد؟ خانم روانی‌پور معتقد است انسان بی‌پناه و زخم‌خورده به خرافات پناه می‌برد:

«این ترکیب جهالت مدرن که شما به کار بردید خیلی درست و خوب است. اما من می‌گویم که انسان میلش به خرافات بیشتر از علم است.علتش هم حجم بسیار زیاد ناشناخته‌ها ونامعلوم‌ها وناتوانی آدمی در برابر سئوال‌هایش است. هرجا آدمی احساس بی پناهی می‌کند، به خرافات روی می‌آورد. بنابراین هرجا می‌شود علم وکتل خرافات را راه انداخت. دردل امریکا دوتا خیابان بالاتر ازخانه‌مان رفتم جلسه یه پیشگو یا فال گیر. عملا ده تا زن اروپایی وامریکایی به یک مشنگ امریکایی گوش می دادند. من ضد هرنوع آیینی هستم که مردم راکنترل کند و تبدیل‌شان کند به گوشت دم توپ و آنها را ازشخصیت انسانی و فردیت‌شان جدا کند. ادبیات اگرخوانده بشود به آگاهی جمعی کمک میکند. ادبیات داستانی قدرت تشخیص به خواننده می دهد. مثل روضه خوانی نیست که ذهن را محدود و منحصرکند به یک واقعه. در روضه خوانی آدم‌ها دور یک واقعه می چرخند و می‌چرخند و ذهن کوچک وکوچک‌ترمی‌شود. درداستان‌خوانی هرداستانی از یک گوشه‌ای از زندگی آدم‌ها حرف می‌زند. از لحظات نفس‌بُر و ازکشمکش‌ها و دردها و رنج‌های وعشق‌های متفاوت، ذهن مجال پیدا می‌کند به کند وکاو. به حرکت. به تقلا برای فهم وتفسیر جهان داستانی وجهان موجود. تفاوت بین جهان‌ها، تفاوت بین عشق‌ها و دردها، و نحوه مقابله با آنها. در داستان خوانی ذهن فعال می‌شود.»

فضایی برای دیده شدن زنان متفاوت از جامعه ایران

منیرو روانی‌پور در آثارش با نوشتن شخصیت‌هایی نامتعارف و متفاوت از زنان، فضایی برای دیده شدن به آنها داده است؛ زنانی که شاید هرگز آنطور که در آثار خانم روانی‌پور به آنها نگاه شده، دیده و شناخته نشده‌اند.

این موضوع در مجموعه داستان «سرخپوست تنها» هم خیلی مشهود است: زن نویسنده‌ای که در خانه هدایت در پاریس و گور غلامحسین ساعدی در همان شهر به دنیال هویت گمشده خویش است در داستان «تمام روزت با من گذشت»، زنی عاشق که در داستانی مابین حقیقت و فراحقیقت، زیبایی معشوق خود بی‌پروا را از ورای گرمای سوزان از خلیج فارس تا شهر سردی در سوئد، نقاشی می‌کند، در داستان «چشمان چموش جاشووا». زنی که در چنبره خرافات کهنه فامیلی به مانند یک عنکبوت باستانی گیر افتاده، عنکبوتی که هر روز بزرگتر شده و جای زندگی خانواده را تنگ و تنگ‌تر می‌کند، در داستان «این حلزون است یا اژدها». زنی که به همسرش که از بیعاری و بی‌مسئولیتی تبدیل به یک تیکه گوشت شده است، سم می‌خوراند تا او با چاقوی آشپرخانه تکه‌ تکه کند در داستان «صحنه‌ی اخر» و زنی که سرانجام خود را از ازدواج نکبتی سنتی‌اش رها کرده و خود را به عشق یک مرد آمریکایی می‌سپارد در داستان «نیلوفر مرداب».

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (4)

منبع تصویر، Moniro Ravanipour

زنان و دوستی و اتحاد بین آنها و عنصر دوستی در مجموعه «سرخپوست تنها» خیلی مشهود است، اتفاقی که در گردآوری مجموعه خاطرات خویشاوندان قربانیان سرنگونی هواپیمای اوکراینی نیز افتاده است. کارگاهی ادبی شکل می‌گیرد و زنانی که در یک سوگ عظیم هم‌درد و هم دوش هم هستند، روایت‌های خود را از قربانیان حاضر در هواپیمای سرنگون شده اوکراینی بیان می‌کنند و در نهایت داستان آنها که در کنار یکدیگر، با اشک‌ها و لبخندها، گریه‌ها و هق‌هق‌ها روایت شده، در کتابی به نام «به کی‌یف که رسیدم زنگ می‌زنم»، در دسامبر ۲۰۲۱، منتشر می‌شود. کنشی که به ثبت وقایع تاریخی و جلوگیری از تحریف تاریخ منجر شده است و از سوی دیگر یادآور جنبش «زن، زندگی، آزادی» است.

شکل گیری و روند تهیه این کتاب در تاریخ معاصر ایران، اتفاقی منحصر به فرد و متفاوت را رقم زده است، اما چقدر ادبیات این ظرفیت را دارد که زنان را آگاه و متحد کرده یا برای حرکات جمعی متشکل کند؟

منیرو روانی‌پور معتقد است که نوشتن رهایی بخش است:

«من با نوشتن اول خودم را نجات می دهم. شکل می دهم. و بعد اعتشاش فکری یک جامعه و یا یک فرهنگ را مطابق میل خودم تغییر می‌دهم. و یا آرزوی نهفته‌ای را زیر پوست داستان حرکت می دهم. من ضد فراموشی عمل می‌کنم. حتی داستان‌های کوتاه من، تخیل به اضافه بخش واقعی زندگی شخصی یا زندگی بیرونی کسی است. به جز تبدیل خبر به هنر، از رنج‌ها و درگیری‌های زندگی، می‌نویسم تا مصیبتی تکرار نشود. البته که داستان می‌تواند انسان‌ها را عوض کند، وگرنه هدف اصلی سیستم‌های توتالیتر کوبیدن سنگر ادبیات نبود. ادبیات ذهنیت را عوض می‌کند. مخاطب، داستانی را که می‌خواند، متفاوت از داستان خودش، با دیگران آشنا می‌شود. دیگرانی که مثل او فکر نمی‌کنند ومثل او عمل نمی‌کنند. اما مشکل، خوانده شدن کتاب هاست. تیراژ کتاب‌ها زشت است. کتاب باید خوانده شود تا تاثیر خودش را بگذارد.»

زندگی در مهاجرت و تاثیر آن بر چیدمان داستانی

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (5)

منبع تصویر، Moniro Ravanipour

منیرو روانی‌پور سال ۱۳۳۱ در جفره ماهینی بوشهر به دنیا آمد و از دهه شصت خورشیدی به نوشتن پرداخت.

او تا سال ۱۳۸۵ که در ایران زندگی می‌کرد، سه رمان کوتاه به نام‌های «اهل غرق»، «دل فولاد» و «کولی کنار آتش» و پنج مجموعه داستان به نام‌های «کنیزو»، «سنگ‌های شیطان»، «سیریا سیریا»، «زن فرودگاه فرانکفورت» و «نازلی» منتشر کرد.

او از سال ۱۳۸۵ در آمریکا زندگی می‌کند و همچنان پرکار به نوشتن ادامه می‌دهد. چهار مجموعه داستان، به نام‌های «عاشقان عهد عتیق»، «کشتی شکستگان»، «یادداشت‌های زن جیوه‌ای» و «سرخپوست تنها»، یک مجموعه شعر به نام «آوازخوان دوره‌گرد» و دو رمان کوتاه به نام‌های «شب‌های شورانگیز» و «فرشته روی زمین» ماحصل فعالیت ادبی او در خارج از ایران است.

خانم روانی‌پور که سالهای شروع نوشتن خود را با الهام از فضای بومی جنوب و زادگاهش آغاز کرده بود، حالا سالهاست که در غرب آمریکا می‌نویسد.

اگر چه همچنان می‌شود آن نوع رئالیسم جادویی مخصوص او را حتی در آثار اخیر او یافت و همان زنان غمگین اما ایستاده و مقاوم روایت‌هایش، اما به نظر می‌رسد در اجرا و پرداخت بی‌پرواتر و راحت‌تر عمل می‌کند.

حالا داستان‌های خانم روانی‌پور از فضای زیست او در هر شهر و کشوری که زندگی می‌کند، الهام گرفته است.

خود او در تفاوت منیروی آن سالها و این سالها می‌گوید: «راحت تر می‌نویسم. بی پرواتر و دقیق‌تر. شخصیت‌های داستانی من ترمز ندارند. یعنی محیط و فرهنگ مسلط، کاری به نوشته‌های من ندارد. درنتیجه مرزی هم نیست. مرز ومحدویت بیرونی نیست. اگر باشد هم در ذهن من است. برای من راستش فرقی نمی‌کند، هرجا باشم، ستینگ داستانی (چیدمان داستانی) تاثیر اساسی دارد روی داستانم. شما حتی با خواندن داستان‌های من به ترتیب تاریخ نوشتن، می‌توانید آدرس خانه‌ها و یا شهرهایی که من در آنها زندگی کرده‌ام را پیدا کنید. محیط هرجا که باشد شرق یا غرب روی من تاثیر دارد. وقتی در هندرسن هستم، دیگه جفره خاطره‌ای بیش نیست. چون هرجا هستم، زندگی می کنم. وانمود نمی‌کنم که زنده‌ام. با آدم ها ارتباط برقرار می‌کنم. می‌روم تودل فرهنگ آنها. برخورد دارم با آنها. «قصه‌های توی استخر» اینگونه نوشته شده‌است. آدم‌ها ازجاهای مختلف با آیین‌های متفاوت توی یک استخر شنا می‌کنند. این فقط ما نیستیم که آیین و اسطوره داریم. بشر بدون آیین و اسطوره وجود ندارد. اما هر آیینی داستانی دارد، پشتوانه‌ای، هدفی. همه جا آیین‌هایی می‌بینی که برای کنترل آدمیزاد و سواستفاده از آنها عمل می‌کند‌ و نیز باورهایی وحود دارند که باعث شادمانی و زندگی می‌شود. من سراغ اسطوره‌ها و باورهایی نمی روم که آدم‌ها را له می‌کند و از آنها عروسک می‌سازد. من به باورها و آیین‌هایی معتقدم که باعث سرزندگی و عشق و سرخوشی می‌شود. از اقلیمم که بیرون آمدم، گستره دیدم وسیع‌تر شد. وقتی مهاجری، ناچاری دیگران را هم ببینی. فرهنگ‌های متفاوت و مشکلات و تقلای آدم‌ها برای زندگی. این خیلی زیباست. دیدن دیگران. فهمیدن دیگران. آشنایی با فرهنگ دیگری. «گوستاو مدن و نیزارهای ماهشهر» اینگونه نوشته شده‌اند. من راضی هستم و خوشحالم که نوشته‌هایم موقعیتی برایم ساختند که بتوانم جهان را ببینم. من از یکجا نشینی بیزارم. حتی از یکجا نشینی، در استفاده از چیدمان داستانی.»

گروه «کولی‌ها»، خواندن آواز در تاریکی

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند - BBC News فارسی (6)

منبع تصویر، Moniro Ravanipour

علاوه بر این، او همچنان در گروه «کولی‌ها» نیز فعال است. این گروه، یک محفل ادبی کولی‌ها از زنان و مردان دوستدار ادبیات است که با هدایت منیرو روانی‌پور به داستان خواندن، نوشتن و خلق کردن پرداخته و در مواردی، آنها را منتشر هم کرده‌اند.

از دیگر فعالیت‌های گروه کولی‌ها می‌توان به خواندن کتاب‌های نویسندگان دیگر و در مورد آنها بحث و نقد کردن، دعوت از نویسندگان دیگر در گروه و با آنها گفتگو و تبادل نظر کردن، اشاره کرد؛ جریانی که باعث شد بسیاری از آثار، خصوصا در خارج از ایران و در ادبیات مهاجرت دیده و شناخته شده و مهم‌تر از همه خوانده شوند.

این گروه، نوعی کنش در مقابل سرکوب و سانسور محسوب می‌شود؛ نوعی حرکت در مقابل فراموشی و در مقابل نادیده گرفته شدن ادبیات دیاسپورا که مخصوصا در سالهای اخیر خون جدیدی در رگ‌هاش جاری شده است.

منیرو روانی‌پور در مورد چگونگی شکل گرفتن گروه کولی‌ها می‌گوید: «ترسوها وقتی به تاریکی می‌رسند آواز می‌خوانند، و این جور به خودشان دل و جرات می‌دهند. گروه کولی‌ها آواز من در تاریکی است. من آدم ترسوئی هستم ولی ناامید نه؛ تمام درها و پنجره‌ها را که ببندند، تازه راه می‌افتم ببینم چه کار می‌توانم بکنم. گروه ادبی کولی‌ها در بن بست کامل درست شد. سرپا نگه داشتن گروه در فرهنگی که ضد کار گروهی است. درفرهنگی که آدم‌ها به خاطر زنده بودن و وجود داشتن تنبیه می‌شوند، آسان نبوده و نیست. من نمی‌خواستم با گروه کولی‌ها یه قبیله بسازم. هدف من ساختن رودخانه‌ای بود که جریان داشته باشد. رودخانه‌ای که رودهای زیادی ازش جدا بشوند و کار خودشان را بکنند.»

خانم روانی‌پور در مورد اولین اعلام موجودیت گروه ادبی کولی‌ها می‌گوید: «اعلام موجودیت گروه ادبی کولی‌ها تو پرشین بلاگ بود و اولین گروه حضوری آن کوچه و خیابان وکافی شاپ. یک‌بار از کافی‌شاپی ما را بیرون کردند. اولین قانون گروه این بود: هرکی می‌خواد بیاد هرکی می‌خواد بره. من از یکجا نشینی بدم میاد و بچه های دور برم را هم یکجا نشین نکردم. می‌خواستم هسته‌های اولیه ساخته شوند و بعد بچه ها بروند وکار خودشان را بکنند. البته در فرهنگی که سکتاریسم حرف اول را می زند این عجیب و غریب بود. این اواخر به زور بچه‌ها را وامی داشتم که حلقه‌های ادبی خودشان را بزنند. دل نمی‌کندند. بارها برای بچه‌ها مثال آن گنجشک مادر را می‌زنم که تا بچه‌اش دنیا می‌آید، با نوکش می‌زند به بچه تا برود و پرواز کند. برود برای خودش، زندگی‌اش را شروع کند. اول تمرکزم روی ادبیات بود. بعد وقتی آمدم این جا رهیابی یا کوچینگ هم اضافه شد. خیلی وقت است که دیگر گروه ما فقط برای داستان‌نویسی نیست. ما زندگی وادبیات، هردو را پیش می‌بریم. هرکس دلش تنگ است ومی خواهد کسی قصه دلتنگی‌اش را بداند، سر از این گروه درمی‌آورد. برای همین من آماج حمله‌های کسانی بودم که خیال می‌کردند توی خانه نشستن و آروغ روشنفکرانه زدن کاریست کارستان. لقب مشنگ به من دادند که با افتخار قبول می‌کنم. به من می‌گفتند «حموم زنونه» باز کردی. یا چرا دوروبرت همه زن هستند؟ با این حرف‌ها ارزش گروه را تقلیل می‌دادند. البته بعد از انقلاب مهسا دیگه کسی فحش نمی‌دهد و متلک نمی‌گوید. سر اسم گروه هم آنقدر مسخره شدیم که هرکس جای من بود اسم را عوض می‌کرد. من نکردم و نمی کنم ونخواهم کرد. یک جاهایی باید درمقابل تمسخر و لودگی جماعتِ بیکار بایستی. من می‌ایستم.»

رد شدن از پست YouTube

اجازه نشان دادن محتوای Google YouTube را می دهید؟

این مطلب شامل محتوایی از Google YouTube است. قبل از بارگیری این محتوا از شما اجازه می گیریم، زیرا ممکن است این سایت ها از کوکی ها و یا سایر انواع فن آوری استفاده کنند. می توانید سیاست Google YouTube را درباره کوکی ها و سیاست مربوط به حفظ حریم خصوصی را پیش از موافقت بخوانید. برای دیدن این محتوا روی "موافقت و ادامه"‌کلیک کنید.

توضیح: بی بی سی مسئول محتوای سایت های دیگر نیست. محتوای YouTube ممکن است شامل آگهی باشد.

پایان پست YouTube

آخرین کتاب منیرو روانی‌پور؛ زنانی که از اشتباه کردن نمی هراسند  - BBC News فارسی (2024)

References

Top Articles
Latest Posts
Article information

Author: Melvina Ondricka

Last Updated:

Views: 6257

Rating: 4.8 / 5 (48 voted)

Reviews: 95% of readers found this page helpful

Author information

Name: Melvina Ondricka

Birthday: 2000-12-23

Address: Suite 382 139 Shaniqua Locks, Paulaborough, UT 90498

Phone: +636383657021

Job: Dynamic Government Specialist

Hobby: Kite flying, Watching movies, Knitting, Model building, Reading, Wood carving, Paintball

Introduction: My name is Melvina Ondricka, I am a helpful, fancy, friendly, innocent, outstanding, courageous, thoughtful person who loves writing and wants to share my knowledge and understanding with you.